داستانی ( 3 نفری که قرآن نمی دانستند )

سید نعمت الله جزایری رحمت الله علیه می نویسید:
مردی پسر جوانش را پیش قاضی برد ، و به قاضی گفت : ای سرور من ، این جوان پسر من هست که مشروب می خورد و اهل خواندن نماز هم نیست ، از او پیش شما به شکایت آمده ام.
جوان انکار کرد و مدعی شد نه تنها شراب نمی خورد بلکه اهل نماز هم هست.
پدر گفت : تو چگونه می گویی نماز می خوانی با اینکه از سوره های قرآن هیچ کدام را حفظ نیستی ؟
جوان گفت : اتفاقا من هم قرآن می خوانم و هم از آن مقداری حفظ هستم.
در این هنگام قاضی به جوان گفت : اگر اینطور است پس بخوان تا بشنویم.
جوان خواند:
عَلِقَ القلبُ رُبابا بَعدَ ما شابَت و شابا
انّ دینَ اللهِ حق لاتری فیه ارتیابا

پدر که از شنیدن این اشعار تعجب کرده بود ،و گمان می کرد او قرآن خواند ه ، گفت : این پسر قرآن بلد نبود ، حتما صبح زود ، رفته و قرآن همسایه را دزدیده و این ها را حفظ کرده است.
قاضی هم گفت : خدا شما را بکشد , چگونه یکی از شما قرآن را حفظ است اما به آن عمل نمی کند.
جالب اینکه این سه نفر هیچ کدام از قرآن آگاهی نداشتند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








موضوعات مرتبط: قرآن ، ،
تاريخ : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 ا 20:15 نويسنده : محمد صادق فاضلی ا
.: Weblog Themes By : VioletSkin.lxb.ir :.